ولادت
عبد صالح خدا « رجبعلی نکوگویان » مشهور به « جناب شیخ » و « شیخ رجبعلی خیاط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.
از دوران کودکی شیخ بیش از این اطلاعاتی در دست نیست. اما او خود، از قول مادرش نقل میکند که:
« موقعی که تو را در شکم داشتم شبی [ پدرت غذایی را به خانه آورد] خواستم بخورم دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم میکوبی، احساس کردم که از این غذا نباید بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم....؟ پدرت گفت حقیقت این است که این ها را بدون اجازه [از مغازه ای که کار میکنم] آوردهام! من هم از آن غذا مصرف نکردم. »
این حکایت نشان میدهد که پدر شیخ ویژگی قابل ذکری نداشته است. از جناب شیخ نقل شده است که:
« احسان و اطعام یک ولی خدا توسط پدرش موجب آن گردیده که خداوند متعال او را از صلب این پدر خارج سازد. »
شیخ پنج پسر و چهار دختر داشت، که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت.
تعبد
طریقه سیر و سلوک جناب شیخ با مسلک مدعیان طریقت، تفاوتی اصولی داشت. او هیچ یک از فرقههای تصوف را قبول نداشت. طریقه او تعبد محض از رهنمودهای اهل بیت (ع) بود، از این رو، نه تنها به واجبات، بلکه به مستحبات اهمیت می داد.
سحرها معمولاً بیدار بود، بعد از آفتاب حدود نیم ساعت تا یک ساعت استراحت میکرد، بعد از ظهرها هم گاهی استراحت مینمود.
شیخ با اینکه خود اهل کشف و شهود بود میفرمود:
« در مکاشفات یقین نداشته باشید و هیچ وقت بر مکاشفه تکیه نکنید. همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهید. »
جناب شیخ در تأکید بر تعبد و عمل به احکام الهی در جلسههای عمومی به این آیه کریمه تمسک میکرد:
﴿ أن تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم : اگر خداوند را یاری کنید یاریتان می کند و گامهایتان را استوار می گرداند- سوره محمد (ص) آیه 7 ﴾
و میفرمود:
« خدا بی نیاز است، یاری خدا، عمل به احکام او و تمسک به سنت پیامبر اوست.»
و می فرمود: « هیچ چیز مثل عمل به احکام برای ترقی و تعالی بشر مؤثر نیست. »
و میفرمود:
« مقدسها همه کارشان خوب است، فقط « من » خود را باید با ( خدا ) عوض کنند. »
و میفرمود: « اگر مؤمنین منیّت ( خودخواهی ) خود را کنار بگذارند به جایی می رسند. »
و میفرمود:
« اگر انسان تسلیم خدا شود، رأی و سلیقه خود را کنار بگذارد و خود را به تمام معنا به خدا واگذار نماید، خداوند او را برای خود تربیت می کند.»
تقلید
براساس مسلک تعبد، شیخ در احکام مقلد بود، و از آیت الله حجت - یکی از مراجع تقلید معاصر خود- تقلید میکرد، و در ارتباط با انتخاب این شخصیت علمی برای تقلید خود میفرمود:
« به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم، از همه بی هواتر آقای حجت بود. »
و در نقلی دیگر فرموده بود:
« دیدم سینه اش از حب جاه و ریاست خالی است.»
جناب شیخ دوستان خود را از فرقههایی که از این طریق عدول کردهاند بر حذر میداشت. یکی از دوستان شیخ میگوید: درباره یکی از این طوایف از او پرسیدم. شیخ فرمود:
« کربلا بودم دیدم طایفهای میآیند، شیطان مهار شخصی را که در جلوی آنها حرکت میکرد در دست داشت، پرسیدم اینها کیستند؟ گفتند: ..... »
جناب شیخ معتقد بود، کسانی که در سیر و سلوک از طریقه اهل بیت(ع) فاصله دارند، هر چند بر اثر ریاضت از نظر قدرت روحی، به مقامات و توانهایی دست یابند، اما درهای معارف حقیقی بر آنان بسته است.
یکی از فرزندان شیخ نقل میکند که: با پدرم به کوه « بی بی شهربانو» یکی از کوه های اطراف ری رفته بودیم، در بین راه اتفاقاً به شخصی از اهل ریاضت برخوردیم، وی ادعاهایی داشت، پدرم به او فرمود:
« حاصل ریاضتهای تو بالاخره چیست؟ »
آن شخص با شنیدن این سخن، خم شد و از روی زمین قطعه سنگی را برداشت و آن را تبدیل به گلابی نمود و به پدرم تعارف کرد و گفت: بفرمایید میل کنید!
پدرم فرمود:
« خوب! این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری؟ و چه کرده ای؟! »
مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد ... .
ارزش کار برای خدا
یکی از دوستان شیخ از او نقل میکند که فرمود:
« در مسجد جمعه تهران، شبها مینشستم و حمد و سوره مردم را درست میکردم، شبی دو بچه با هم دعوا میکردند، یکی از آنها که مغلوب شد برای این که کتک نخورد آمد پهلوی من نشست، من از فرصت استفاده کردم، حمد و سورهاش را پرسیدم، و این کار آن شب، همه وقت مرا گرفت. شب بعد درویشی نزدم آمد و گفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا و لیمیا دارم، و آمادهام به شما بدهم، مشروط به این که ثواب کار دیشب خود را به من بدهی!
به او پاسخ دادم: نه! اگر اینها به درد می خورد به من نمیدادی.»!
مخالفت با ریاضت غیر شرعی
جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام نورانی اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. او با ریاضتهایی که برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. یکی از ارادتمندان ایشان نقل کرده است: مدتی مشغول ریاضت بودم و با کناره گیری از همسر علویهام، در اتاقی جداگانه مشغول ذکر میشدم و همان جا میخوابیدم، پس از چهار پنج ماه، یکی از دوستان مشترک، مرا به دیدن جناب شیخ برد، پس از دق الباب، به محض این که شیخ مرا مشاهده کرد، بدون مقدمه گفت:
« میخواهی بگویم؟! »
من سرم را پایین انداختم، بعد شیخ متذکر شد که:
« این چه رفتاری است با همسرت کرده و او را ترک کردهای؟ ... این ریاضتها و اذکار را بزن گاراژ! یک جعبه شیرینی بگیر و برو پیش عیالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقیبات معموله. »
سپس شیخ به احادیثی که تأکید میکند اگر چهل روز کسی خالص عمل کند، چشمههای حکمت از دلش می جوشد اشاره کرد و فرمود:
« طبق این احادیث، اگر کسی چهل روز به وظایف دینی خود عمل کند قطعاً روشنی خاصی پیدا مینماید. »
آن شخص به توصیه شیخ ریاضت را رها کرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.
حساب خمس
دکتر حمید فرزام - یکی از شاگردان جناب شیخ - در توصیف تعبد ایشان میگوید: شیخ، شریعت و طریقت و حقیقت را با هم داشت، نه این که مانند درویشها پشت پا به شریعت زند. اولین حرف ایشان به بنده این بود که:
« برو حساب خمست را بکن »
مرا فرستاد نزد مرحوم آیت الله آقا شیخ احمد آشتیانی - رحمه الله علیه - در « گذرقلی » و گفت: « باید بروی خدمت ایشان » و چه مردی بود! آیت حق بود و من از او چه فیوضاتی کسب کردم! و چه چیزها دیدم!... رفتم خدمت ایشان و حساب کلبه محقری که داشتم کردم.
خصوصیات اخلاقی
جناب شیخ بسیار مهربان، خوشرو، خوش اخلاق، متین و مؤدب بود. همیشه دو زانو می نشست، به پشتی تکیه نمیکرد، همیشه کمی دور از پشتی مینشست. ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد. خیلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده رو بود. به ندرت عصبانی میشد. عصبانیت او وقتی بود که شیطان و نفس سراغ او میآمدند. در این هنگام سراسر وجودش را خشم فرا میگرفت و از خانه بیرون میرفت و آن گاه که خود را بر نفس چیره مییافت، آرام باز می گشت.
نکته مهمی که در حسن خلق، مورد توجه شیخ بود و دیگران را نیز بدان توصیه میفرمود، این بود که انسان باید برای خدا خوش اخلاق باشد و با مردم خوش رفتاری کند. در این باره میفرمود:
« تواضع و حسن خلق، برای خدا، نه برای جلب مردم به سوی خود و ریاکارانه.»
شیخ بسیار کم حرف بود، حرکات و سکنات او به خوبی نشان میداد که در حال فکر و ذکر و توجه به خداست. اول و آخر صحبتش خدا بود. نگاه به او، انسان را با خدا آشنا میکرد. هر کس به او نگاه میکرد به یاد خدا میافتاد. گاهی که از او میپرسیدند: کجا بودی؟ میفرمود:
« عند ملیک مقتدر »!
در جلسات دعا، بسیار گریه میکرد. هرگاه اشعار حافظ یا طاقدیس خوانده میشد میگریست. در عین گریه، قادر بود تبسم کند و بخندد و یا مطلبی را نقل کند که همه را از کسالت بیرون بیاورد. نسبت به وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) بسیار عشق میورزید، مانند پروانه گرد شمع وجودش پر و بال میزد، هنگامی که مینشست در هر چند نفس، یک بار ذکر:
« یا علی ادرکنی »
را تکرار میکرد.
اخلاق سفر
شیخ در طول عمر پربرکت و نورانی خود سفرهایی به مشهد، کاشان، اصفهان، مازندران و کرمانشاه داشته است. تنها سفر وی به خارج از کشور، مسافرت به عراق، برای زیارت عتبات عالیات بوده است.
به گفته همسفرانِ جناب شیخ، او خوش سفر بود، و در مسافرتها بی آلایش و خوش مشرب.
هیچ فرقی میان خود و شاگردان و ارادتمندانش قایل نبود. اگر اثاثیهای باید حمل میشد، او نیز حمل میکرد و سهم خود را از هزینه سفر میپرداخت.
آشتی دادن
یکی از مسایل مهم اخلاقی که جناب شیخ به آن اهمیت میداد، آشتی دادن بین افراد بود. از افرادی که با هم قهر بودند دعوت میکرد و با تکیه بر قرآن و احادیث اسلامی آنان را آشتی میداد.